کمک فکری

یکی از دوستان در یکی از شبکه‌های اجتماعی دربارهٔ فرزندِ کوچکش پرسیده بود و ثبتِ خاطراتِ او. تعدادی دیگر از دوستان به ایشان پاسخ گفتند. من هم چند سطری برایشان نوشتم. پرسش و پاسخ این بود:

- «احمد هر روز که از مدرسه برمی گرده از مدرسه برامون می گه. البته گاهی هم نمی گه. 

به این فکر افتادم که براش یک اکانت بسازم و بگم اتفاقات مدرسه اش را بگه و من بنویسم و کم کم خودش بنویسه. 
به نظر شما کار درستی است؟
یا برای ثبت این اتفاقات راه های جایگزینی مانند دفتر خاطرات یا حتی وان نت و ... را پیشنهاد می کنید؟»
الآن باید بهترین چیزها را با بهترین بازی‌ها به بچه‌ها یاد داد و باید اجازه داد این چیزها را در بازی هرطور می‌خواهند تجربه کنند. بازی برایشان بهترین و لذت‌بخش‌ترین چیز است«.

- «به نام خدا

تا جایی که یادم است شما فرموده بودید احمد تازه به کلاس اول رفته است. با تجربه‌ای که در کار با بچه‌ها دارم، با این کار موافق نیستم. اگر منظورِ شما تنها ثبتِ خاطرات است، راه‌های دیگری برای آن وجود دارد؛ مثلِ ضبط کردنِ صدای خودش. این کار ممکن است حتی لذتِ بیشتری در بزرگسالی برایش داشته باشد.

اما اگر منظورِ شما انس گرفتنِ احمد با نوشتن است، من چیزهای دیگری توصیه می‌کنم. شما سعی کنید بچه‌ها خواندن را یاد بگیرند یعنی خواندن را که در مدرسه یاد می‌گیرند اما نه خوب خواندن را. قبول کنید که رسم‌الخطِ فارسی کمی دشوارخوان است. بچه‌ها نیاز دارند در این زمینه کمک‌های بیشتری بگیرند. هرچه روان‌تر، بهتر. وقتی بتوانند خوب بخوانند و کلماتِ بیشتری ببینند، گنجینة لغتِ آنها بیشتر می‌شود. شما سعی کنید با آنها کلمه‌بازی کنید. به جایِ آموزشِ خاطره‌نویسی کمک کنید روان بخوانند و به کتاب خواندن علاقه‌مند شوند. بسیاری از بچه‌هایی که به کتاب علاقه‌مند نیستند فقط به دلیلِ این است که نمی‌توانند بخوانند یا نمی‌توانند خوب و روان بخوانند.

با کلمه‌بازی (واقعاً درقالبِ بازی و ناآگاهانه) آنها یاد می‌گیرند که کلمات با هم هم‌معنی، متضاد، هم‌ریشه یا تکمیل‌کنندة یکدیگرند. کم‌کم خودشان به نوشتن علاقه‌مند می‌شوند. در ابتدای نوشتن هم لازم نیست خاطره بنویسند. بچه‌ها در این سن هنوز قدرتِ تخیلِ شگفت‌انگیزی دارند. همین که بتوانند یک داستانِ خلاقانة دو  یا سه خطی برای شما و مادرشان بنویسند خیلی شاهکار است. البته همین داستانِ سه خطی هم برای مراحلِ بعدی است.برای وقتی که خودش داوطلبِ نوشتن شود. حتی اگر داستانی را از ذهنش تعریف کرد، سعی کنید شما آن را بنویسید و مثلاً به دیوارِ اتاقش نصب کنید تا ارزشِ آن را بداند. کم‌کم خودش را به نوشتن جلب (نه دعوت) کنید.

لازم نیست احمد نوشته‌هایش را به نمایشِ عام بگذارد. فعلاً برای شما و نهایتاً معلمش بنویسد کافی است. این کارهای وب‌پسند را بگذارید برای وقتی پیشرفته‌تر شد.

 

 

  • فهیمه شانه
  • سه شنبه ۱۶ مهر ۹۲

شَدرسنا در حوالی کلمات!

استادِ‌ درسِ «کلیله و دمنه» تکلیف کرد از ابتدای کتاب چند صفحه بخوانیم تا در کلاس رفعِ اشکال کند. بنا به عادت از اولین صفحاتِ «کلیله و دمنه» یعنی مقدمهٔ مجتبی مینوی شروع کردم به خواندن؛ غافل از اینکه شروعِ متنِ اصلیِِ درس چند صفحه بعد بود. هرچه متن و کلمات را زیر و رو کردم، چیزی غریب نبود تا اینکه رسیدم به «شدرسنا» در:
«... این را هم بعید نیست تملک و تصاحب کنند و چند غلط چاپی را که ممکن است از نظر من فوت شده باشد تصحیح کنند و بعضی از اغلاط نسخ‌های چاپی سابق را به جایِ الفاظی که در این چاپ آمده است بگذارند و این شدرسنا را سندِ مالکیتِ خود سازند...»
معنی‌اش را که نفهمیدم هیچ حتی نتوانستم کلمه را درست بخوانم. در جلسهٔ رفعِ اشکال کلمه را به استاد نشان دادم. استاد لبخند زد و گفت این کلمه ساختگی است، «شغلتنا» را که می‌دانی یعنی چه؟ گفتم بله، فعلی عربی است به معنی «ما را مشغول کرد». استاد گفت: بی‌سوادی «ش» را از کلمه انداخته و باقی‌ماندهٔ کلمه (غلتنا) را به معنیِ «اشتباه» فرض کرده. باسوادِ دیگری برای اینکه اشتباه را با چاشنیِ‌ طنز به بی‌سواد بفهماند، به جای «غَلَت» واژهٔ «دُرُس» و نه «درست» را نشانده و کلمهٔ «شَدُرُسنا» را ساخته و به کار برده و این در میانِ اهلِ فضل مثل شده است!
نقلِ این خاطره «شدرسنا» را برایم پررنگ کرد. چیزهایی که قرار است اینجا بنویسم، شاید «شدرسنا»یی باشد بر انواعِ «شغلتنا»ی موجود در نوشته‌های فارسی بر اساسِ خرده دانش و تجربه‌ای که در این سال‌ها از راهِ ویرایشِ نوشته‌های دیگران یا درس دادن اندوخته‌ام.
میهمانِ «در حوالیِ کلمات» باشید.  
  • فهیمه شانه
  • چهارشنبه ۲ مرداد ۹۲
نوشته‌های پراکندۀ فهیمه شانه -ویراستار و مربی ادبی و فلسفه کودکان- دربارۀ زبان، نوشتن، ویراستاری، ادبیات و فلسفۀ کودک